کد مطلب:34038
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:5
سؤال : مادردين اسلام براين باوريم كه زماني كه قيامت برپاشودوحسابرسي انجام گيردمؤمنان دربهشت وگناهكاران نيز درجهنم قرارمي گيرندوردآنجا جاودان هستند.
باتوجه به مسئله فوق وباآگاهي ازاين كه انسان ازابتداي خلقت تاقيامت داراي تحول وتغيير مي باشدودرقيامت باقي مي شودحال چه فرقي بين خالق ومخلوق ميشودواساسي ترين سؤال اينكه مگرمابراين باورنيستيم كه اوباقي است ومافاني هستيم كه اين امرفوق بااعتقادازنظرلفظ اشكال ايجادمي كند. اين امرچگونه قابل توضيح وتشريح مي باشد.
درضميمه اين كه مامعتقديم به تمام مسائل موجوددرجهان هستي مي باشيم. من باب مثال اينكه مااعتقادبه تحول وتغييردرانسان مي باشيمواين كه تارسيدن به مرحله اكنون نيز تغييرات فراواني انجام داده تارسيده است به اين مرحله وهمچنين تغيير پيدامي كندتارسيدن به مرحله كمال.
جواب : اينكه خداوند فرموده اند: كل شي هالك الا وجهه
هالك به معناي هلاك شده (ازبين رونده) اصل دراين لغت (چون صيغه اسم فاعل است) اين است كه هم اكنون رامدنظرداردلذاهرچيزي كه الآن موجوداست حتماً هلاكت براوبارميشود مگرخداكه اگرچه وجودداردولي باقيست پس اين جواب اشكال شماراكه فرموديدپس چراانسانهادرقيامت باقي مي ماندرادفع مي كندعلاوه برآن مادونوع قديم (جاودانه) داريم :
1- قديم زماني آنستكه ازنظرزمان قديم است يعني نمي شودگفت كه زماني بوده كه اونبوده واوازاول بوده است، مثل خودزمان كه نمي شودگفت كه زماني بوده كه زمان نبوده ولذاموجودات زيادي داريم كه قديم زماني است واين بامعلول بودنشان منافات ندارد.
2- قديم ذاتي يعني علتي نداردوخودش علت خودش است يعني ذاتش عدم بردارنيست. موجوداتي كه شمامثال زديدمثل مادرقيامت وياحتي ملائكه اين ماقديم زماني هستندولي قديم ذاتي نيستند.قديم ذاتي يعني چيزي كه نمي شودنبونش رافرض كرد(حتي فرض نبودنش هم محال است) كه تنهاخداست كه قديم ذاتي است وديگر اينكه هرچيزي مانندعلت خوداست چون بايدبين علت ومعلول سنخيت وهمبستگي باشدمثلاً وقتي من عالم هستم كتابي كه مي نويسم هم بايدعالمانه باشدو…
واين يك قاعده فلسفي است كه علتي كه دائمي است معلول دائمي داردوعلتي كه زماني است
معلولش هم زماني است.
لذاوقتي من كتابي مي نويسم هرچه قدرهم عالمانه باشدولي مخصوص به زماني است واين
طورنيست كه براي همه زمانهاقابل استفاده كل باشد.
وچون خداعلت دائمي است موجوداتي كه خلق كرده دائمي است، انسان مخلوق خداست ودائمي
است البته گرچه جسمش زماني است ولي روحش باقي است ودائمي.
واگرشمابپرسي حيوانات چطور؟من خواهم گفت كه آنهاهم باتبديل به چيزهاي ديگر به دوام
خودشان باقي اند.
وازپيامبر اكرم(ص) سؤال كردندكه چطورمي شودكه انسان درزماني (مثلاً 50سال) بدي ميكند و
تاابد(بدون زمان)درجهنم است كه قرآن فرموده:اصحاب النارهم فيهاخالدون وهمين طوردرمورد
خوبيها. پيامبرفرمودند: اين فرداگرمي بودتاآخرهم به همين رويه مي خواست جلوبرودوانجام بد
هد لذاآنچه كه ملاك است نيت كاراست كه اوچون بدي مي كندپس مي خواستدكه بدي كندودر
آن حال به حال خودش واقف بوده لذامخلداست.
البته اين بحث كمي فلسفي است ومستلزم مطالعات بيشترشماست.
بحث فناوبقانيازبه توضيح ومقدمه اي داردواگردراين باب مطالعه اي دربحث وجودوهستي (كليات فلسفه آقاي شيرواني) بشودمسئله بهترحل مي گردد.
فناازخصوصيات عالم طبيعت است وانسان نيز كه موجودي دوبعدي است بعد جسماني وبعدروحاني ، بعدجسماني كه مادي مي باشدمشمول فنا مي گرددوليكن بعدروحاني همانطوركه خداونددرقرآن بعدازخلقت جسماني انسان مي فرمايد: فنفخت فيه من روحي، ازروح خودم دراودميدم.
يامي فرمايد: انالله وانااليه راجعون
بعدروحاني ومعنوي انسان بامرگ ازبين نمي رودبلكه ازعالمي به عالمي مي رودوروح انسان كه ازعالم مجدات است دراومرگ راه نداردمي باشدكه خلاصه آن به شرح ذيل مي باشد:
خداوندمتعال خالق هستي وازلي وابدي است وحادث نمي باشديعني قبل ازاوچيزي نبوده ونيازي به علت نداردزيراكه خودعلت العلل است ولي مخلوقات ديگر ازلي نمي باشدحادث هستنديعني نيازبه علت دارندوقديم نيستنديعني ازاول نبوده اندبلكه تاعلت فاعلي (علت العلل) نباشدآنهاموجودنخواهندشد.
وديگراينكه همانطوركه اشاره كرديدمخلوقات(عالم ماده) دستخوش تغيير وتحول مي گردندوليكن درخالق هستي تغيير وتحول راه نداردفرقهاي بيشماري بين ممكنات (مخلوقات)وواجب الوجود(خالق هستي)مي باشدكه به مهمترين آن اشاره كرديم.
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.